به نام خدا

این روز ها به قدر کار ریخته سرم که نمی دونم از کدوم شروع کنم. بیشتر از همه درگیر کار های جشن فارغ التحصیلیم. و من تو قسمت ساخت کلیپم. البته نه جشن فارغ التحصیلی مدرسه ای که می رفتم :) مدرسه ای که تا دو سال پیش می رفتم و از آمادگی تا دهم اونجا بودم و خب خاطرات تلخ و شیرین زیادی داره. با دوستم که میشینیم پای کامپیوتر تا از عکسا و فیلما انتخاب کنیم، قشنگ قیافه هامون مشخص می کنه که چه حسی داشتیم. و اما قیافه ی توی عکسا موقع بچگی:))))) الله اکبر!:) چه قدر هلو شدیم الان، اون موقع چه لولو هایی بودیم:) البته من که تغییر نکردم فقط سایزم عوض شده D:

چالش هامون موقع ساخت کلیپ زیاده. مثلا باید حواسمون باشه اون عکسایی رو که بچه ها قاچاقی با موبایل گرفتن نذاریم. یا آهنگمون خیلی ریتمیک و شاد نباشه، چون مدرسه مذهبیه و بعضی از معلم ها که دعوت شدن ممکنه پاشن برن! زمان بندیمون رو باید مراقب باشیم درحالی که کلیپ راهنمایی که تقریبا داره تموم میشه کارش، 6 دقیقه اضافه داره و من اصلا دلم نمیاد کمش کنم!

یکی از چالش های دیگمون هم اینه که حواسمون باشه بین چه کسانی شکر آب شده تو این چند سال و خیلی ازشون فیلم و عکسایی که کنار هم داشتن رو نذاریم که ناراحت شن.

گروه نویسندگیمون اسم کارمون رو گذاشته، چهار خان رستم. آمادگی، دبستان، متوسطه یک، متوسطه ی دو. اما به نظرم از پیش، تا پیش قشنگ تره. پیش دبستان تا پیش دانشگاهی. ولی اصلا جرات ندارم پیشنهاد بدم که اسم کار رو عوض کنن. چون که یک کلیپ معرفی اولش فیلم برداری کرده که گروه ما که اصلا وقت و توان تصحیحش رو نداریم.:)

بدبختی من تو این کلیپ اینه که هرجا سخن از اجرای جشن و سخنرانی و کلیپ ساختن و شعر و متن و این حرفاست، من اون وسط می درخشم



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها